۱۳۸۸ آذر ۲۸, شنبه

عمر

 
دو سال دارم پیرو یه عهد نا نوشته برای روز تولدم می نویسم .
شاید دنبال تغییری تدریجی توی وجود خودم می گردم . شایدم نه ...
شاید این کمک می کنه راحتر باور کنم که دوباره سالی به سالهای عمرم اضافه شده !! شایدم نه ...
شاید دارم دست و پا می زنم که بفهمم من کجای این دنیا ایستاده ام در 25 سالگی . شایدم نه ...
شاید این یه اخطار باشه برای من که مواظب باش 25 سال گذشت . شایدم نه ...
شاید این برای برگشتن و دیدن دوباره باشه ! مثل ایستادن سر یه پیچ پراز فراز و نشیب که به سختی طی اش کردی . حالا برمی گردی که ببینی این راه رو چطور اومدی . شایدم نه ...
بهر حال هر چه که هست نوشتاری است برای سالهای بعد تا من دوباره به من های قبلی نگاهی بیاندازم تا انگیزه زندگی ، تلاش ، تامل و ... رو پیدا کنم . البته شایدم نه !

27 آذر 1388 40 : 10 دقیقه شب


پ.ن : این نوشته مربوط به آذر 87 است . 


اگر سبز ماندی ...
روزها پشت سر هم می گذرند . مثل سالهای قبل ، من دوباره سالی رو پشت سر گذاشتم تا یه سال دیگه به سن ام افزوده بشه ! پارسال با این جمله شروع کردم : "داریم به ماه آذر نزدیک میشیم " ، امسال با گذر زمان .
راستی چرا زمان اینقدر بی رحم شده و تند تند بدون کوچکترین وقفه می گذره ؟! بدون اینکه از ما بپرسه ... آخه به من میاد 24 سال از عمرم گذشته باشه؟
خودم که هنوز توی این عدد موندم . گاهی بدلایلی که به سنم فکر می کنم و یادم می افته که چند سالمه ، واقعا باور نمیشه چطور داره سالهای عمرم می گذره اما مگه میشه با نوشتن جلوشو گرفت ؟! هرگز ، زمان وظیفه داره هر بار به ما یادآوری کنه که فرصت رو به اتمام است کاری کنید قبل از آنکه دیر شود ... 


پ. ن 1 : این نوشته مربوط به آذر 86 است :

آخر پاییز
داریم به ماه آذر نزدیک می شیم . با اینکه تنها یک روز از این ماه باید برام مهم باشه ، اما انگار تعلق خاصی بهش دارم . و چقدر کار و پروژه و فعالیت دارم که توی این ماه باید انجام بدم . این ماه که بگذره مثل هر سال دوباره یک سال به عمر زمینی من اضافه می شه ؟!
مثل همه لحظات ، ساعات ، روزها و ماههای دیگه ایی که گذشته بدون اینکه متوجه گذشتن شون شده باشم . اینکه چطور به اینجا به این سن و به این زمان رسیدم ، دیگه چندان به نظر سخت نمیاد ! از هر چیزی که رد شدم دیگه سختی خودشو از دست داده . دیگه گذشته !!
حالا که دارم به گذشته نگاه می کنم می بینم شاید می تونست بهتر باشه اما من ازش پشیمون نیستم ! نمی دونم خط آینده تا کجا ادامه داره ولی امیدوارم وقتی این آینده تبدیل به گذشته شد باز هم از گذشته ام پشیمون نباشم ... 


پ.ن 2 : واقعا قصدم از گذاشتن این بلاگ تبریک تولدم نبود !! 

۶ نظر:

  1. جاودانه بودن ورای سن و سال است همانطور که آینه پشت شیشه است! همیشه آینه باشید و تبریک و تبریک

    پاسخحذف
  2. انسان وقتی رها میشه که بی طمع بر آورده شدن بتونه آرزو کنه. در حقیقت وقتی که بتونه دعا کنه، بدون نیاز به استجابت، بلکه فقط برای شناخت تمناهای خودش؛برای شناخت خودش.

    در ضمن اون دستونشته خیلی قدیمی بود! مال جوونی بود!

    راستی تولد شماست. از تبریک گفتن تولد جز به یک نفر خوشم نمیاد، اونم به این دلیل که شادی دیدن شادیش بر نفرت من از نیاز انسان به لحظه های فرمالبته برای بازبینی خودش میچربه.
    با همه این اوصاف، اگه زندگی بیشتر خوبه براتون، صد و اندی سال زنده باشید؛ اگر نه ،
    بمیرید!

    پاسخحذف
  3. چقدر صریح و روان ابراز نظر فرمودید اما زندگی اگر خوب نبود مارو نمی افرید همون آفریدگاری که محتاج اوییم. منم گاهی مثل شما فکر می کنم اما این جمله ام خودم رو به خودم و به این زندگی باز می گردونه که:
    خدایا من صراط مستقیم و نا مستقیم نمی دانم خدایا من جهنم یا بهشت نمی فهمم من حورو فرشته جهنمی طلب نکنم نه قصر طلا خواهم نه خار مغیلان و نه شراب آهن داغ یا آب زمزم خدایا من نه گذشته می خواهم نه حال نه آینده من هیچ چیز نمی خواهم هیچ چیز! فقط یک خواسته دارم فقط یک خواسته تو را به مقدسات هفت اقلیم تو را به موجودیت هر رهایی تورا به خدایی ایت بگو: در من چه نهاده ایی و این نهاده چیست که موجب خلقت من و زندگی دادن به من شده است، من به دنبال آن نهاده ام کمکم کن!

    ققنوس یعنی تازه شدن نو شدن و زندگی نو به نو شدن دیگران تبریک بگوییم نه تعذیت!
    یا حق

    پاسخحذف
  4. آقا ایمان شما سه تا واژه رو با هم یکی می کنید !! دعا و آرزو و هدف با هم فرق دارن . البته شما حرفی از هدف نزدین اما آرزو و هدف همیشه کنار هم بودن . بله من قبول دارم هر چه دعا از سر بی نیازی باشه باعث شناخت بیشتر و نزدیکی بیشتر به خدا میشه . اما آرزو چیزی است دست نایافتنی که انسان برای رسیدن به اون باید سالها تلاش کنه حتی ممکنه کلا بهش نرسه !!
    مثل آرزوی پسر بودن بعضی دخترا و بالعکس که الان اینکار بعضی وقتا از طریق پیشرفت علم انجام میشه .
    من منظورم این بود . پس آرزو همیشه با خواستن و تمنایی به وجود میاد .

    پاسخحذف
  5. سوسانو(اسمم داره عوض میشه! آخ جون:دی)۱ دی ۱۳۸۸ ساعت ۱:۱۷

    راستش الآن نظره خاصی ندارم آخه خودمم توش موندم! به هر حال یه عالمه مبارک:بوس

    پاسخحذف
  6. محسن پوراکبری۳ دی ۱۳۸۸ ساعت ۱۲:۳۹

    قسمت نظرات
    http://kharaby.blogfa.com/post-10.aspx
    و
    در کافه دیزاین
    mp.3khat
    آیدی بنده در خدمتم.

    پاسخحذف