۱۳۸۸ آذر ۱۴, شنبه

صفحه سفید





ندانم از چه سبب رنگ آشنایی نیست/سهی قدان سیه چشم ماه سیما را

یک قلم ، یک دل ، پر از اضطراب ، پر از ترس ، پر از امید ، پر از اشک ، پر از احساسات و هیجانات منتظر ، چشم دوخته به یک صفحه سفید برای برآشفتن وجود .
نمی دانم این حس از کجا آمده ، چرا آمده و چیکار می خواد بکنه ؟؟ ولی باعث شده شبها ، یعنی بعضی شبها کابوس ببینم !!؟



پ. ن : نوشته مال 8 خرداد 87 هست ! 9:24 دقیقه شب

پ.ن 1 : دوباره داره زیر درخت هلو میده . نمی دونم چرا !؟

پ.ن 2 : اگه بد بود عفو کنید منو !


۵ نظر:

  1. متن رو خوندم رسیدم به تاریخ نوشته که گفته بودید مال یه سال پیشه احساس کردم وبلاگتون مال گذشته است تا اینکه سر جمله تبریک عید غدیر موندم و دونستم تازه است تازه ی تازه... گاهی صد نشانه هیچ نقشی ندارن مثل تاریخ پستتون تاریخ آرشیو پستاتون و خیلی نشانه ها تا اینکه همون یه نشانه یک شک رو به یک یقین تبدیل می کنه که این شک با اون یقین رودر روی هم هستند نشانه ذاتش قوی باید باشه نه تکثرش نه بزرگی اش نه تکرار و توصیفش بلکه باید ذاتش نشانه وار باشه
    خوشحالم که هست کسی و یا کسانی که نوشته هایی از خود دارند از خود
    با سپاس
    محسن پوراکبری

    پاسخحذف
  2. امضا نميكنم چون سواد ندارم، معمولن انگشت ميزنم

    سايزعكسام كه خوبه، خيلي بزرگ نيست كه

    از لينك دادن و نصفه نيمه كردن پستام خوشم نمياد، ترجيح ميدم پستام فلت باشه

    پاسخحذف
  3. وااااااااای عزیزم شما چه قدر به من اظهار لطف کردی. خییییییییییییییلی ممنونم:بوس
    من که شبا حالم افتضاح میشه! نمی دونم همه اینطورین تو این سندو سال یا فقط منم؟!!!!

    پاسخحذف
  4. سلام ليدي جان
    مرسي كه به وب معماري ايران سر مي زني.
    مي بينم كه وبت داره خيلي خوب پيش مي ره.
    از اين بابت خيلي خوشحالم.
    اميدوارم هميشه موفق و شاد و سالم باشي.

    پاسخحذف
  5. یاران ره عشق منزل ندارد-- این بحر مواج ساحل ندارد
    باری که حملش ناید ز گردون--جز ما ضعیفان حامل ندارد
    چون ما نباشیم مجنمون که لیلی - غیر از دل ما محمل ندارد

    پاسخحذف